شعر باران
گرما ونور خورشید
وقتی به دریا تابید
اب ها بخار می شوند
هی بالاتر می روند
جمع که شدند بخارها
ابر می شوند چه زیبا
وقتی به هم می خورند
تولید برق می کنند
سپس باران می بارد
شادابی هدیه دارد
قطره قطره کم کم
از کوه وصحرا با هم
جویبار وسیلاب می شوند
تا باز به دریا برسند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شعر نان وگندم
اب از چیه از بارون
نان از چیه از گندم
گندم کجاست
تو روستا
روستا کجاست
تو صحرا
چی می کاره روستایی
چی می پزه نونوایی
ما می خوریم نونا رو
شکر می کنیم خدا رو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شعر باران
باز برای اسمون از راه رسید یه مهمون
یه ابر چاق سیاه با خنده های قاه قاه
ابرسیاه شیطون دوید توی اسمون
نشست کنار خورشید دامنشو روش کشید
اسمونو سیاه کرد خندهای قاه قاه کرد
خورشید به ابر نیگا کرد پرنده رو صدا کرد
پرنده زود پر کشید رفت تا به ابرک رسید
پاهاشو قلقلک کرد به خنده هاش کمک کرد
ابر سیاه می خندید اشک چشاشو ندید
خنده ی ابر بارون شدخورشید خانم خندون شد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شعر اموزش گیاهان
من یک گل قشنگم
زیبا ورنگارنگم
همه ی قسمت هام رو
نقاشی کن زرنگم
ریشه ساقه برگ گل
با اواز بلبل
توی دشت چه زیباست
با سبزه وسنبل