فروشگاه اینترنتی وودمارت پلاس

وبلاگ

شعر روز دانش اموز

کاردستی روز دانش آموز

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مجموعه ای از شعر ،کاردستی،کاربرگ ،داستان وسرود برای روز دانش اموز گرد آوری کردیم که در مناسب روز دانش اموز می توانید در مدرسه برای آشنایی بچه ها با این روز استفاده کنید .

شعر روز دانش اموز

شب رفت واز پشت کوه ،خورشید تابان آمد 

یک بار دیگر از راه ،سیزده آبان آمد

روز تلاش وکوشش،روز علم وایمان است 

روز خوشحالی ما ،فرزندان ایران است 

با اینکه در پائیز است ،روزی مثل نوروز است 

روز سیزده آبان روز دانش آموز است

کاردستی دانش اموز

شعر روز دانش اموز

روز دانش آموزان روز خوب دانش آموز است
روز خوب ۱۳ آبان روز وحدت روز پیروزی
در تمام پهنه ایران
نوجوانان وطن آن روز
یک زبان فریاد سر دادند
از قفس مرغ رهایی را
بار دیگر بال و پر دادند
آسمان میهن از آنان
با شکوه و پاک و آبی شد
نور دانش تیرگی را برد
روز ، روز آفتابی شد
ما همین دستان کوچک باز
میهن ما می شود آباد
سالروز دانش آموزان
روز خوب ما گرامی باد
مرغ دانش می گشاید بال
با تلاش دانش آموزان
آسمان زیبا و زیباتر
می شود با پرچم ایران
مرغ دانش می گشاید بال
با تلاش دانش آموزان
آسمان زیبا و زیباتر
می شود با پرچم ایران

کاردستی روز دانش اموز
کاردستی روز دانش آموز
کاردستی روز دانش آموز
کاردستی روز دانش آموز
کاردستی روز دانش آموز
کاردستی روز دانش آموز
کاردستی روز دانش آموز
کاردستی روز دانش آموز
کاردستی روز دانش آموز
کاردستی روز دانش آموز

سرود یار دبستانی من برای روز دانش آموز

منبع سرود :tabanmusic.com

داستان روز دانش اموز

دلاور کوچک  داستان شهید فهمیده

يكي بود يكي نبود غير از خداي مهربان هيچكس نبود.

در آن سالهايي كه شاه ستمگر در كشور ما حكومت مي كرد در يك شهر كوچك به اسم قم پسري زندگي مي كرد كه اسمش محمد حسين بود.

پسري كه بر خلاف پسرهاي همسن و سال خودش دنياي ديگري داشت كه ماجراهاي مهمي برايش اتفاق مي افتاد و حسين قصه ما دنياي متفاوتي داشت. محمد حسين پسر شجاع و فعال خوش اخلاق و خنده رويي بود و هميشه به همه كمك مي كرد و اينقدر پسر خوبي بود كه همه از او راضي بودند و دوستش داشتند.

 علاقه شديدي به مدرسه رفتن و مطالعه داشت و با اينكه هنوز به سن تكليف نرسيده بود نماز مي خواند. محمد حسين با تمام كوچكيش امام خميني را دوست داشت و هر وقت امام صحبت مي كرد به صحبتهاي امام با دقت گوش مي كرد و آنقدر امام را دوست داشت كه مي گفت امام هر چه بگويد حاضرم انجام دهم.

محمد حسين از همان دوران كودكي در مغازه كنار پدرش كار مي كرد و از اين طريق حرفها و اعلاميه هاي امام را به دست مردم و دوستانش مي رساند حتي بعضي وقتها با بچه هاي محل قرار مي گذاشت كه رأس ساعت خاصي از خانه ها بيرون بيايند و شعار مرگ بر شاه و درود بر خميني سر دهند. بعد از اينكه انقلاب پيروز شد كشور عراق به ايران حمله كرد و بين كشور ما و عراق يك جنگ طولاني اتفاق افتاد. جنگي كه دشمن مي خواست وارد خاك كشور و خانه هايمان شود و آنها را از ما بگيرد. 

به همين خاطر محمد حسين كه مثل شما دانش آموز بود وقتي ديد دشمن به كشور حمله مي كند به جاي درس خواندن تصميم گرفت به جنگ با دشمنان برود. چون دلش نمي خواست دشمن وارد كشورش بشود.
اما چون خيلي كوچك بود هيچ كس اجازه رفتن به جبهه را به او نمي داد تا اينكه با اصرار زياد توانست با گروهي كه به جبهه مي روند به مدت يك هفته به جبهه سفر كند.

اما توي جبهه وقتي فرمانده اين پسر كوچك را ديد فوراً دستور داد او را هر چه سريع تر ببرند و به خانواده اش تحويل دهند تا مبادا برايش اتفاقي بيفتد.  

دو نفر از رزمنده ها او را به شهر آوردند و به مادرش تحويل دادند و از او خواستند قول بدهد كه ديگر به جبهه باز نگردد. ولي محمد حسين كه پسر شجاعي بود گفت من نمي توانم به شما قول دروغ بدهم چون من بازهم به جبهه خواهم برگشت. بعد از چند روز محمد حسين همانطور كه گفته بود دوباره به جبهه برگشت . با وجود اينكه فرماندهان با بودن او در جبهه مخالفت مي كردند ولي وقتي شجاعت و توانايي او را ديدند و فهميدند فرستادن او به خانه فايده اي ندارد تصميم گرفتند قبول كنند كه در جبهه بمانند.

از اين به بعد محمد حسين به همراه دوستش محمد رضا شمس در يك سنگر قرار داشتند تا اينكه در حمله عراقيها به خرمشهر محاصره مي شوند در اين درگيري دوست محمد حسين زخمي مي شود و محمد حسين دوستش را با سختي و زحمت زياد به پشت خط جبهه مي رساند و خودش دوباره به سنگر بر مي گردد تا با عراقي ها بجنگد كه متوجه مي شود تانكهاي عراقي رزمندگان را مورد هدف قرار دادند محمد حسين با ديدن اين صحنه چند نارنجك به كمرش مي بندد و با چند نارنجك در دستش به طرف تانكهاي دشمن حركت مي كند. 

همين طور كه داشت با سرعت جلو مي رفت يك تير به پايش خورد و مجروح شد اما زخم گلوله نمي تواند از اراده او جلوگيري كند و بدون هيچ ترسي از لابه لاي تيرهايي كه از دو طرف به سوي او مي آمدند خودش را به تانك رسانيد و آن را منفجر ساخت و خود نيز به شهادت رسيد و دشمن هم با ديدن انفجار تانك از شدت ترس تانكها را رها و فرار كردند و دوستان محمد حسين نجات پيدا كردند او كار بزرگي كرد و با اين كار بزرگ نامش براي هميشه زنده ماند.

« و امام درباره اين شهيد فرزانه فرموده اند رهبر ما آن طفل 13 ساله اي است كه با قلب كوچك خود با نارنجك خود را زير تانك دشمن انداخت.


کاربرگ روز دانش آموز

سبد خرید
ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

اینستاگرم
فروشگاه
وبلاگ
خانه
0 علاقه مندی ها
حساب کاربری من